آیا علم می تواند همه چیز را تبیین کند؟ (قسمت اول)

به سختی می توان به این پرسش پاسخ داد.
اگرچه علم جدید از پس توضیح و تبیین بسیاری از پدیده ها بر می آید. اما در عین حال واقعیت های بسیاری هستند که تبیین علمی برای آنها در دست نداریم و اگر هم داریم هنوز بسیار ناقص است.
مثلا منشاء حیات یکی از مسایلی است که با وجود پیشرفت های عظیم علوم زیستی؛ فیزیک و شیمی هنوز برای علم مشخص نیست. اگر چه که به قول سمیر اوکاشا در کتاب فلسفه علم؛ می دانیم که ۴ میلیارد سال پیش در اصطلاحا آبگوشت اولیه؛ مولکولهایی پدید آمدند که توان همانندسازی داشتند و احتمالا رد پای اولیه حیات را از همانجا می توان پیدا کرد. اما اینکه این مولکولهای همانند ساز چطور پدیدار شدند واقعا هنوز مشخص نیست. نمونه دیگر تبیین این مساله که چرا کودکان مبتلا به اوتسیم؛ حافظه بسیار خوبی دارند (اگر چه پژوهش های بسیاری این ادعا را تایید می کنند) هنوز ممکن نشده است.
البته که ممکن است خیلی ها بر این عقیده باشند که روزی علم خواهد توانست این مسایل را تببین کند. زیست شناسان مولکولی سالهاست در پی توضیح ماهیت حیات هستند و هر روز جنبه های بیشتری از این مساله را واکاوی می کنند. توضیح مساله حیات بی نهایت پیچیده است و فهم اینکه ۴ میلیارد سال پیش دقیقا چه شرایطی بر کیهان (و ناحیه ای که زمین ما در آن شکل گرفته است) حاکم بوده ابدا آسان نیست.
با این وجود ؛ این به آن معنی نیست که مساله تبیین حیات توسط زیست شناسی مولکولی تا ابد بدون توضیح باقی خواهد ماند. درباره مساله حافظه در کودکان مبتلا به اوتیسم هم داستان به همین منوال است. دانش انسان از مبانی عصب شناختی اوتیسم هنوز به حدی نیست که بتوان مساله حافظه و ذهن را به معنی واقعی کلمه “تبیین” کرد. هنوز به سادگی نمی توان به این پرسش پاسخ داد که آیا همه مسایل دنیا تن به تبیین علمی می دهند یا خیر. چیزی که شاید امروز کاملا تبیین ناپذیر و غیرقابل توضیح علمی به نظر می رسد ممکن است فردا با ظهور یک نظریه بدیع؛ به راحتی قابل تبیین باشد.
فیلسوفان اما یک دلیل منطقی مطرح می کنند مبنی بر اینکه علم هرگز نخواهد توانست همه چیز را تبیین کنند و توضیح دهد. چون هر توضیح و تبیینی؛ خود مستلزم توضیح و تبیین دیگری است و مساله تازه تری ایجاد می کند که آن مساله جدید هم به نوبه خود؛ باید تبیین شود. مثلا نیوتن با استفاده از قانون گرانش توانست طیف گسترده ای از مسایل را توضیح دهد اما مساله به همین جا ختم نمی شود و پرسش اینجاست که خب پس گرانش را چه چیزی تبیین می کند؟قانون گرانش یک اصل بنیادین در فیزیک است اما خود قانون گرانش را چه چیزی توضیح می دهد؟ اگر کسی بپرسد “علت خود گرانش چیست؟”
دقیقا همان جایی است که ما نیازمند یک تبیین دیگر هستیم و از نظر منطقی هیچ چیزی نمی تواند خودش را تبیین کند بنابراین همیشه در علم با قوانینی مواجه می شویم که تببین نشده باقی می مانند.
این مساله درباره توضیح مساله آگاهی consciousness نیز صادق است و بسیاری از فیلسوفان معتقدند با وجود پیشرفت های روزافزون علمی در توضیح مساله آگاهی؛ به دلیل وجود جنبه ای اساسا ناشناختنی در این مساله ما هرگز نخواهیم توانست تبیین کاملی از این مساله در دست داشته باشیم.