
در این یادداشت دیدگاهی را به نقد میکشیم که گمان میبرد هر پیچیدهگویی و در لفافهسخن گفتنی، فلسفهورزی است.
کمی که نگاه خود را به فرهنگ عامّه دقیقتر میکنیم، به خصوص در میان مردمانی که اقلکم اگر ضدیّتی با فلسفیدن نداشته باشند، آن را بیهوده میانگارند، فلسفه نزد آنها تجسّد چنین صفاتی میشود: پیچیدهگویی، مبهمگویی، غامضگویی، قلمبهسلمبهگویی، و ساحت رودهدرازان پُرطمطراقی که مفاهیم یکسر انتزاعیشان را میچپانند در حلقوم عبارات توخالی و به آن برچسب فلسفه میزنند. جدای از این حرفها که اغلب بیانصافیست، بسیاری از تعابیر فیلسوفان را به سختی میتوان درک کرد؛ استفاده از کلماتی تو در تو و پیچیده، و آن شیوهای که زبان را به کار میگیرند برای عموم مردم دیرهضم است. امّا ما میخواهیم بپرسیم: آیا هر آن کس که مفهومی پیچیده را به ساحت زبان میکشاند، حرفی هم برای گفتن دارد؟ اگر ساده بگوییم، بافتمحور است؛ گاهی پاسخمان نه خواهد بود و گاهی بله!
پستمدرنیتهگیت؛ بازنگری در تعاریف پسامدرن
بگذارید ماجرایی را تعریف کنم. چندی پیش جین واینگارتن Gene Weingarten یادداشتی در واشنگتنپست نوشته و در آن اعتراف کرده بود که طی ۲۵ سال گذشته، اصطلاحات فلسفیِ معرفتشناسی Epistemology و هستیشناسی Ontology را بیآنکه بداند هر کدام دقیقاً به چه معناست جابجا استفاده کرده و در این مدّت هم هیچکسی انقلتی به گفتهاش وارد نکرده. چه حکایتی! از این وضعیت چه استنباطی میتوان داشت؟ ! یایید کمی بیشتر کند و کاو کنیم…
در حدود ۲۰ سال پیش نیز در ماجرای مشهور آلن سوکال (Alan Sokal) که به نیرنگ سوکال یا مسئلهیِ سوکال Sokal affair یا Sokal hoax نیز معروف است، داستان مشابهی رخ داده بود. سوکال در شمارههای ۴۶ و ۴۷ بهار و تابستان ،۱۹۹۶ در یک نشریهیِ مطالعات فرهنگی آمریکایی، با نام Social Text که از قضا پیروِ پستمدرنیته هم هست، عامدانه یک مقالهیِ بینهایت بیسر و ته و بیمعنا را با عنوان پر زرق و برق «تخطی از حدود؛ به سوی تاویلی تحوّلگر از گرانش کوانتومی» ارسال کرده بود. در نهایت حیرت، مقالهیِ سوکال در این نشریه پذیرفته شده و در صفحات ۲۱۷ تا ۲۵۲ منتشر هم شده بود!
سوکال در این مقاله با آسمان و ریسمانبافی و بهکارگیری عبارات درهم و مغشوش «علم پسا-کوانتومی» را به «دیالکتیک هگلی» پیوند میداد و از سوی دیگر نیز «هرمنوتیک نسبیت عام کلاسیک» را با «توپولوژی دیفرانسیلی» میآمیخت و سر آخر هم نتیجهگیری بی سر و تهی از این همه افاضات فلسفی میگرفت که تنها خاصیّتش را، با اغماض، میتوانستی وجوه ادبی و هزلمسلکانهاش بگیری. سوکال بعد از قبولی و انتشار این مقاله، نقشهيِ خود را افشا کرد و گفت غرضاش این بوده که نشان دهد، چگونه فضاهای ادبی و روشنفکری تحت تاثیر زرق و برقِ ادعاهای توخالی قرار میگیرند. مانند بسیاری از ادعاهای پوچ که با روکشِ و نقاب علم مدرن یا کلمات در لفافه پیچیدهی فلسفی، پردهای بر درون تهی خودشان میکشند تا بلکه شانس بزند و مخاطبشان از فرط حیرت قالب تهی کند!
نتیجهگیری
به کارگیری ادبیات پیچیده و دشوار در متون و اندیشههای دیرفهم اجتنابناپذیر است و بسیاری از مفاهیم پیچیدهیِ فلسفی (یا علمی) را نمیتوان با ادبیات ساده و روزمره توضیح داد. به عبارت دیگر شاید بهتر باشد بگوییم اگر مفاهیم پیچیده علم و فلسفه به زبان ساده توضیح داده شوند طبیعتاً بخشی از غنای محتوایی خود را از دست میدهند. اما این بدان معنا نیست که هر کلام پیچیده و به اصطلاح، قلمبهسلمبهگو؛ مفهوم ژرفی در خود دارد. هر نوشتاری که در باب موضوعاتی نظیر نسبیتِ اینشتین، مکانیک کوانتومی، توپولوژی، هرمنوتیک، کانت یا اپیستمولوژی یا پارادایم استفاده کرده باشد الزاماً نوشتار عمیقی نیست و افکار ژرفی را بازتاب نمیدهد. در بسیاری موارد به کارگیری کلمات ژرف میتواند حاکی از فضل فروشی ریاکارانه باشد نه دلیلی بر غنای محتوایی یک اندیشه.