امروزه نام زیستفناوری و شرکتهای دانشبنیان بیش از هر زمان دیگری در فضای علمی و اقتصادی کشور شنیده میشود؛ حوزهای که سالها پیش کمتر شناختهشده بود، اما اکنون به یکی از موتورهای اصلی توسعه علمی، نوآوری و حتی صادرات ایران بدل شده است.
رشد آرام اما مداوم شرکتهای دانشپژوه و مجموعههای خصوصیِ فعال در حوزه زیستفناوری، نه از دل سرمایهگذاریهای کلان، بلکه از دل تلاشهایی شکل گرفت که هدفشان انتقال فناوری، کاهش هزینههای ملی و فراهمکردن امکان تشخیص بیماریهای ژنتیکی بود.
اکنون، شبکهای از شرکتهای دانشمحور از آزمایشگاهها تا واحدهای تولیددارو، کیتهای تشخیصی، ملزومات پزشکی، خدمات ژنتیکی و زیست فناورانه چهره زیستفناوری ایران را تغییر داده است. مصاحبه با سیروس زینلی دکترای تخصصی ژنتیک انسانی، رئیس انجمن بیوتکنولوژی ایران و از پیشگامان حوزه بیوتکنولوژی تلاشی است برای بازخوانی همین مسیر: اینکه چگونه ایدههای کوچک تبدیل به ساختارهای پژوهشی بزرگ شوند؛ چرا برخی تصمیمهای فنی، مثل تغییر شاخصهای خونی در غربالگری تالاسمی، بر زندگی هزاران خانواده اثر گذاشت؛ و چگونه همافزایی میان پژوهش، بالین و بخش خصوصی توانست زیستفناوری کشور را از مرحله ابتدایی به مراحل صنعتی برساند.
این گفتوگو روایتی است از راهی که سرنوشت پژوهش و صنعت را در ایران به هم گرهزده و هنوز ادامه دارد.
شما سالها تجربه عملی در تأسیس، توسعه و مدیریت شرکتهای دانشبنیان دارید، این تجربهها بهخصوص برای نسل جدیدی از فارغالتحصیلان که امروز علاقهمندند شرکت دانشبنیان تأسیس کنند، بسیار ارزشمند است. بسیاری از آنها پرسشهای جدی دارند و مسیر برایشان مبهم است. شما شرایط امروز را چگونه میبینید؟
واقعیت این است که شرایط امروز با دهه ۷۰ که ما شروع کردیم، تفاوتهای زیادی دارد. ورود به مسیر دانشبنیان از جهاتی آسانتر شده است. درگذشته، بسیاری از قوانین و زیرساختها وجود نداشت و ما ناچار بودیم آنها را خودمان ایجاد کنیم. اما امروز:
- قانون شرکتهای دانشبنیان قواعد بازی را کاملاً تغییر داده است،
- تعداد شرکتهای موفق افزایش چشمگیر داشته و همین موضوع اعتماد و انگیزه بیشتری ایجاد میکند،
- مسیرهای قانونی، مشاورهها و منابع راهنما بسیار گستردهتر شده است.
- مسئولین و قانونگذاران به اصل اقتصاددانش بنیان باورمندتر شدهاند.
- جوانان به موفقیت در عرصه دانشبنیانی بیشتر امیدوار شدهاند.
اکنون بیش از ۱۲ هزار شرکت دانشبنیان در کشور فعالاند؛ تنها در حوزه سلامت حدود هزار شرکت فعالیت میکنند و این تعداد هر روز روبهافزایش است. هر محصولی که وارد بازار میشود، خود نیازهای تازهای ایجاد میکند؛ این نیازها نیز برای شرکتهای دیگر فرصتهای جدید میسازد. در واقع یک شرکت دانشبنیان میتواند زنجیرهای از فرصتها برای سایر شرکتها ایجاد کند.
شما به «نیازهای جامعه» اشاره کردید. این موضوع برای بسیاری از دانشجویان واقعاً چالش است. از کجا باید فهمید نیازهای واقعی جامعه چیست تا بتوانیم ایدهها را به سمت درستی هدایت کنیم؟
بدون تجربه و مطالعه، آغاز یک کسبوکار کار سادهای و عاقلانهای نیست، اما مسیری روشن وجود دارد: مشاهده، پرسوجو و بررسی دقیق زنجیره تحقیق تا رسیدن به محصول.
برای مثال، اگر فردی قصد ورود به حوزه تولید تیوب یا مواد مصرفی آزمایشگاهی دارد، نخستین گام این است که بررسی کند یک آزمایشگاه تشخیص طبی یا ژنتیک دقیقاً چه مصرفی دارد، مواد اولیه چیست، حجم مصرف چقدر است و تأمین آن از کجاست. اینها سرنخهایی هستند که مسیر را مشخص میکنند. یا اگر کسی در بیمارستان آشنا دارد، کافی است بپرسد: مصرفیهای روزانه چه هست؟ و چه مقدار مصرف میشود؟ سپس آنها را فهرست کند و جستوجو کند که این اقلام از کجا تولید یا وارد میشود. این مسیر آغاز شناسایی نیازهای واقعی بازار است.
از سوی دیگر، نمایشگاههای تخصصی مانند (CPHI) در آلمان، چین، هند، ژاپن یا دبی، حکم یک «مدرسه بزرگ» را دارند. حتی اگر کسی فقط برای بازدید برود، میبیند جهان چه تولید میکند، ما چه کمبودهایی داریم، و چه چیزهایی در ایران مصرف بالا دارد؛ نمایشگاههای داخلی نیز بسیار کمککننده و راهنما هستند.
شما گفتید قوانین و امتیازات زیادی برای شرکتهای دانشبنیان وجود دارد، اما بسیاری از جوانان اصلاً آنها را نمیشناسند. این ناآگاهی از کجا میآید؟
قوانینی مانند قانون رفع موانع تولید، قانون جهش تولید و قانون شرکتهای دانشبنیان هرکدام مزیتهایی دارند که میتوانند مسیر یک شرکت را دگرگون کنند. معاونت علمی نیز مجموعهای از امکانات حمایتی دارد که دقیقاً برای توسعه شرکتهای دانشبنیان طراحی شده است. کافی است فرد به وبگاه آن مراجعه کند تا ببیند چه امتیازاتی وجود دارد که هرگز از آنها استفاده نکردهایم. همین مسئله در خصوص صندوق نوآوری و شکوفایی صدق میکند. یک مثال ساده: صندوق نوآوری و شکوفایی برای حضور شرکتهای دانشبنیان در نمایشگاههای خارجی، ۷۰ تا ۸۰ درصد هزینه سفر یک نفر را پرداخت میکند. سفرهایی که معمولاً ۸ تا ۱۰ هزار دلار هزینه دارند، با این حمایت میتوانند با هزار دلار یا حتی کمتر انجام شوند؛ البته استفاده از این امکانان نیاز به داشتن شرکت دانشبنیان دارد.
وقتی ایدهای داریم و فکر میکنیم بر اساس نیاز بازار شکلگرفته، قدم بعدی چیست؟ چطور بفهمیم این ایده واقعاً ارزش دارد؟
این پرسشی بهظاهر ساده اما بسیار پیچیده است. در بازار همیشه کسی موفقتر است که یا محصول کیفیت بالاتر و یا خدماتی را ارائه دهد، یا قیمت مناسبتر یا قابلیت ویژهای در دسترسی به مشتریها قرار دهد. هر ایدهای پیش از ورود به مرحله تولید باید مطالعه بازار داشته باشد. باید با متخصصان آن حوزه مشورت کرد، رقبا را شناخت و بررسی کرد که آیا فنّاوری این محصول همچنان بهروز و قابلرقابت است یا نه.
اگر ایدهای تولید شود؛ اما بازار آن محدود باشد، مثلاً فقط کاربردش برای یک بیماری خاص باشد، چقدر ریسک دارد؟
محصولاتی که مصرف عمومی دارند همیشه شانس موفقیت بالاتری دارند. برای مثال داروهای لاغری یا مکملهای تغذیهای مصرف عمومی را هدف قرار میدهند. اما دارویی که تنها برای یک نوع سرطان کاربرد دارد، طبیعتاً بازار بسیار کوچکتری خواهد داشت.
هرچقدر دامنه مصرف یک محصول وسیعتر باشد، مسیر موفقیت آن پایدارتر است؛ حتی اگر شروع آن دشوارتر باشد. البته باید در نظر داشت که برای موارد پر مصرف رقبا نیز بیشتر هستند.
شما میگویید تولید محصول کافی نیست، بلکه باید آن را «خوب ارائه کرد». این ارائه جذاب چه مؤلفههایی دارد؟
اگر محصولی تولید شود که مشابه محصولات موجود در بازار است، ممکن است قابلیتهایی وجود داشته باشد که آن را نسبت به رقبا بهتر و جذابتر عرضه کند؛ لذا تولیدکننده باید به مزیتهای تولیدی خود به روشهای مختلف توجه کند، یعنی توجه همزمان به:
- نحوه تبلیغات محصول و یا بازاریابی متفاوت
- روانشناسی پرزنتیشن
- روانشناسی ظاهر و بستهبندی
- روانشناسی تبلیغات
- کیفیت خاص محصول مشابه
اینها همان عواملی هستند که میتوانند یک محصول مشابه را در بازار متمایز کنند. اگر خواستی، میتوانم کل مصاحبه را به شکل نهایی و صفحهبندی شده مناسب انتشار آماده کنم. کتاب “تأثیر” روانشناس متقاعدسازی یا Influence, the Psychology of Persuasion را پیشنهاد میدهم بخوانید. البته کتابهای زیادی در این زمینه است که خوشبختانه ترجمه نیز شدهاند و به کسانی که در کسبوکار هستند و یا میخواهند موفقتر عمل کنند، توصیه میکنم آنها را مطالعه کنند. البته سایتها و نرمافزارهای زیادی در اینترنت قابلدریافت هستند که میتوانند به کسبوکارها کمک کنند.
به سراغ بحث مجوزها برویم. تفاوت (IVD) و (RUO) چیست؟
بسیاری از محصولات ما مجوز (In Vitro Diagnostic Devices IVD) ندارند – که به وسایل تشخیصی آزمایشگاهی اطلاق میشود که در شرایط برونتنی استفاده میشوند – و با عنوان (Research Use Only) عرضه میشوند. تفاوت این دو در این است که اگر محصول جنبه تشخیصی داشته باشد و خطایی رخ دهد، در حالت (RUO) مسئولیت آن بر عهده آزمایشگاه یا استفادهکننده است؛ اما اگر محصول (IVD) داشته باشد، شرکت سازنده مسئول عملکرد کیفی محصول شناخته میشود. در حال حاضر شرکت ما به برخی کشورهای اروپایی مانند چک، مالتا و حتی اسپانیا کیتهای (RUO) صادر میکند و مزیت رقابتی آن نیز قیمت پایینتر نسبت به رقبا است.
وضعیت استانداردهای (GMP) در شرکتهای ایرانی چگونه است؟
در داروهای تزریقی بیولوژیک، (GMP) یک الزام حیاتی محسوب میشود. اما حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد شرکتهایی که محصولات غیر بیولوژیک و غیر تزریقی تولید میکنند این استاندارد را ندارند و یا در شرف اخذ آن هستند. داروی تزریقی به دلیل ورود مستقیم به جریان خون، نیازمند سختگیری بسیار بالاست. بااینحال، محصولاتی مانند مکملها، غذا، پروبیوتیکها، واکسنهای دامی و موارد مشابه، بدون استاندارد (GMP) نیز تولید میشوند و معمولاً در جهان نیز سختگیری کمتری وجود دارد.
شما از پایهگذاران بخش بیوتکنولوژی انستیتو پاستور ایران بودید. آن زمان شرایط چگونه بود؟
زمانی که به ایران بازگشتم و بعدتر در سال ۷۲ در انستیتو پاستور مشغول شدم، امکانات بسیار محدود بود. همان زمان با مشارکت پنج مرکز و مؤسسه معتبر اصلی کشور دوره دکترای فرآوردههای بیولوژیک در انستیتو پاستور ایران برگزار میشد، اما برای تدریس درس مهندسی ژنتیک فردی را نداشتیم و من آن درس را برای دانشجویان دکترا شروع کردم. تکنیک پیسیآر (PCR) را برای نخستینبار در ایران من انجام دادم البته این تکنیک امروزه در ایران یک کار ساده میباشد؛ ولی در آن شرایط کار خیلی مهمی شناخته میشد و کاربرد وسیعی در علوم زیستی از جمله در تشخیص بیماریهای ژنتیکی دارد. تشخیص قبل از تولد را اولینبار برای بیماری تالاسمی در اسفند ۱۳۷۲ در انستیتو پاستور ایران راهاندازی کردم. تعیین هویت ژنتیکی را برای نخستینبار در سازمان پزشکی قانونی در سال ۱۳۷۵ با همکاری و آموزش کارشناسان آن سازمان راهاندازی کردم. نه به این دلیل که فرد ویژهای بودم؛ بلکه واقعیت این است که نیروی متخصص کافی وجود نداشت.
فضای علمی پاستور چگونه تحولی ایجاد کرد؟
در آن زمان اساتید مختلف از آمریکا و سایر کشورها به ایران آمدند. بخش بیوتکنولوژی انستیتو با سرعت شکل گرفت، دانشجویان دکترا و محققان وارد شدند و با انجام پایاننامه و تحقیقات مختل، تحول جدی ایجاد شد. ما روحیهای داشتیم که اجازه میدادیم دانشجو از هر جایی وارد بخش فوق و مجموعه شود. با راهاندازی روشهای نوین در عرصه ژنتیک و بیوتکنولوژی و یکتا بودن پاستور، یک موقعیت خاص برای جذب دانشجو و محقق بود. اکنون نمیتوانیم بگوییم ما معجزهگر بودیم؛ واقعیت این است که کسی نبود و به همین دلیل نقش پاستور بسیار برجسته بود. البته باید گفت که مجموعه اساتید و دانشجویان دکترا و نیز رؤسای وقت انستیتو پاستور یعنی آقای دکتر محمدرضا زالی و آقای دکتر آذرنوش نقشبرجستهای در این تحول داشتند.
امروز نقش پاستور را چگونه میبینید؟
انستیتو پاستور بازوی عملی مرکز کنترل بیماریهای وزارت بهداشت (CDC) است و طی سالهای گذشته پروژههای بزرگی در حوزه سلامت اجرا کرده است. بااینحال، نقش این مرکز امروز نسبت به گذشته کمرنگتر شده است؛ زیرا بخشی از وظایف آن توسط دانشگاههای علوم پزشکی انجام میشود و نیاز کشور به سمت علم کاربردی و حل مستقیم مسائل مردم تغییر کرده است. البته شرایط کشور بسیار تغییر کرده و امروز توان علمی و فناورانه ایران بسیار قویتر است. نقش پاستور در آن زمان بسیار مهم بود و بیانصافی است اگر بگوییم اکنون نقشی ندارد. پاستور جایگاهی بود که بسیاری از نخبگان و پزشکان فارغالتحصیل در دانشگاههای رتبه اول کشور حتی فردی با رتبه اول کنکور را جذب کرد. بسیاری از این پزشکان برای ادامه تحصیل دکتری در عرصه زیست فناوری به پاستور آمدند. از نظر من انستیتو پاستور نقش بسیار برجستهای در خصوص زیستفناوری و نیز ایجاد شرکتهای دانشبنیان موفق در عرصه زیستفناوری در کشور داشته است.



