فلسفه و تاریخ علم

داستان نمسیس زیر ذره بین تاریخ علم – بخش نخست

قدم به قدم با تاریخ علم

چه شد که دایناسورها از زمین برچیده شدند و این اتفاق چه ارتباطی با داستان نمسیس پیدا می‌کند؟

فرسایش حاصل از وزش باد یا جریان آبی به‌روی صخره‌ها در زمان حیات یک انسان ممکن است به چشم دیده نشود اما با گذشت میلیون‌ها سال می‌تواند در میان کوه‌ها شکاف های عظیم ایجاد کند. چارلز لایل اگرچه تا حد زیادی درست می‌گفت اما زمین شناسان پیرو او به حدی به عقاید او وفادار بودند که هرگونه تغییر ناگهانی فاجعه بار در ایجاد تحولات زمین شناسی را رد می‌کردند. هرگونه تغییر ناگهانی فاجعه باری مانند برخورد شهاب سنگ ها با زمین.
تازه در اواسط قرن بیستم بود که جامعه علمی؛ برخورد شهاب سنگ‌ها و نقش آن در ایجاد حفره های روی زمین را پذیرفت. به هر ترتیب زمان زیادی طول کشیده تا اینکه جامعه علمی؛ زمین شناسان و دیرینه‌شناسان این نظریه را که برخورد شهاب سنگ به زمین منجر به بروز یک انقراض جمعی شده است را بپذیرند.

پس دلیل انقراض دایناسورها چه بوده است؟

دایناسورها نخستین قربانیان انقراض‌های جمعی بوده‌اند. آنها در حدود ۶۵ میلیون سال پیش منقرض شده اند. دلیل انقراض آنها به لحاظ نظری؛ خیلی چیزها می توانست باشد. مثلا احتمالا تغییرات تدریجی آب و هوایی؛ که شاید دایناسورها با آن سازگاری نداشته و در جریان تکامل زیستی حذف شده‌اند.
موضوع همچنان مبهم بود تا اینکه لوئیس والتر آلوارز Walter Alvarez همه چیز را تغییر داد! یعنی ایده‌یِ انقراض دوران سوم کرتاسه (Cretaceous–Paleogene extinction event) که ظاهراً این ایده به سال ۱۹۸۰ باز می‌گردد. طبق ایده رویداد انقراض کرتاسه- پالئوژن؛ برخورد یک سیارک به شکل شهاب سنگ به زمین در حدود ۶۵ میلیون سال پیش، منجر به انقراض دایناسورها از روی زمین شده است.

داستان نمسیس
این نظریه که برخورد یک شهاب سنگ منجر به انقراض دایناسورها شده است با مخالفت‌های بسیاری از سوی جامعه علمی روبه‌رو بوده و تقریباً یک دهه طول کشید تا مورد پذیرش قرار بگیرد.
دلیل پایان مخالفت‌ها با پذیرش آن نیز کشف دهانه و یا اصطلاحاً حفره حاصل از برخورد بود که در اوایل دهه ۹۰ پیدا شد. البته بماند که پیش از آن دیرینه شناسانی مثل دیوید راوپ David Raup و جان سپکسکی John Sepkoski کار مشترکی را منتشر کرده بودند؛ مبنی بر این‌که انقراض جمعی روی زمین به صورت تناوبی تکرار می‌شود.

کلنجار دانشمندان با فرضیات محیرالعقول

پذیرش اینکه حیات به‌روی زمین هر ۲۶ میلیون سال یکبار نابود می‌شود برای دانشمندان بسیار دشوار بود. چطور چنین چیزی می‌تواند اتفاق بی‌افتد؟ حتی لوئیس آلوارز هم کار دیوید راوپ و جان سپکسکی را کاملاً مردود می‌دانست و می‌خواست انتقادات خود را در قالب نامه‌ای برای آن‌ها ارسال کند.
او نامه را پیش از ارسال به ریچارد مولر Richard Muller دانشجوی دکترای اخترفیزیک داد. مولر پس از مطالعه نامه متوجه شد که آلوارز اشتباه می‌کند. دلایل آلوارز برای رد نظریه دیوید راوپ و جان سپکسکی کافی نبودند و بحث آلوارز با مولر (دانشجوی دکترا و بعدها همکار وی) بالا گرفت. آلوارز اصرار داشت که چنین دوره تناوبی اصولا نمی‌تواند وجود داشته باشد و مولر با نظر وی مخالفت می‌کرد.
در همین کشاکش بود که مولر ایده‌ای به ذهن‌اش رسید و گفت:

«شاید پای ستاره ای در کار باشد که مثلاً هر ۲۶ میلیون سال یک‌بار به دور خورشید می‌چرخد! و شاید به همراه خود سیارک‌هایی را می‌آورد که به زمین برخورد می‌کنند.»

این گفته، دقیقاً نقطه آغاز فرضیه‌یِ وجود ستاره‌ای به نام نمسیس بود! اما داستان وجود نمسیس در ادامه به کجا می انجامد؟ پاسخ این پرسش‌ها را در قسمت بعدی خواهید خواند.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا