علوم شناختیمصاحبه ها
موضوعات داغ

اتاق درمان و مسیرهای جدید برای شناخت درونی

گفت‌وگوی اختصاصی دانه با خانم ندا‌ یارایی

همه ما درباره خودمان و زندگی‌مان باورهایی داریم که به نظرمان کاملاً درست هستند، مثلاً وقت‌هایی که فکر می‌کنیم نقصی داریم، و هر تعامل منفی را نشان همین نقص می‌دانیم. یا فردی که باور دارد تنهاست و هر رفتاری از دیگران را طرد شدن، تصور می‌کند.
من هم‌سال‌ها درگیر این چرخه‌های فکر بوده‌ام، به نظر می‌رسید در این چرخه‌های فکری که بارها تکرار می‌شود؛ گیر کرده‌ام و با هر بار تکرار، مسیر ذهنی «عریض‌تر» و تثبیت‌شده‌تر می‌شود.
حالا پس از سال‌ها مراجعه به درمانگر خیلی از این باورها و مسیرهای فکری برای من کم‌رنگ‌تر یا کم‌اثرتر شده‌اند، و باورها و روایت‌های جدیدی شکل‌گرفته‌اند، به نظر می‌رسد درمانگرم در اتاق درمان با سؤال‌هایش من را از وجود چرخه‌های تکراری آگاه کرده است، و جریان‌های فکری جدیدی را به من نشان داده است و در ادامه به من کمک کرده، در این مسیر باقی بمانم.
در تجربه من این نحو فکرکردن و تعریف روایت‌های داستانی جدید طی جلسات متعدد کم‌کم شکل گرفت، مدتی قبل به مقاله‌ای در مجله Perspectives on Psychological Science برخوردم، در این مقاله مطرح شده بود که «آگاه شدن» را می‌توان به‌عنوان فرایندی درک کرد که نقشه شناختی فرد را گسترش می‌دهد و شیوه حرکت او در ذهنش را تغییر می‌دهد.
در واقع پژوهشگران این مقاله از پژوهش‌های مربوط به نحوهٔ نمایش فضا در مغز الهام گرفته‌اند. در مغز ما بخشی وجود دارد که به ما کمک می‌کند جای خود را بشناسیم و مسیرها را به‌خاطر بسپاریم، و سلول‌هایی وجود دارند که مثل نقشه‌کش‌های ذهن عمل می‌کنند و به مغز کمک می‌کنند فضای اطراف را مرتب و قابل‌درک نگه دارد.مغز ما از همان «نظام نقشه‌کشی درونی» که برای فهمیدن مکان به کار می‌برد برای درک مفاهیم پیچیده و ذهنی شامل (گذشت زمان، صدا، جایگاه اجتماعی افراد، معنای واژه‌ها) نیز استفاده می‌کند.
بعد از خواندن این مقاله تصمیم گرفتم با یک متخصص، گفت‌وگویی داشته باشم، درباره نحوهٔ شکل‌گیری این مسیرهای ذهنی و ببینم آیا ایجاد مسیرهای ذهنی جدید فرمولی دارد که بتوانیم، آن را همیشه در زندگی به کار ببریم؟ از بین گزینه‌های موجود خانم ندا یارایی دکترای مشاوره با سال‌ها تجربه روان‌درمانی که در حال حاضر با رویکرد روان‌درمانی فشرده پویشی کوتاه‌مدت (ISTDP) کار می‌کنند، بهترین گزینه بودند تا جواب سؤال‌هایم را بگیرم، با دفتر ایشان تماس گرفتم و موفق شدم این گفت‌وگو را با دکتر یارایی داشته باشم، در این گفت‌وگو نحوهٔ ایجاد باورهای قدیمی، امکان ایجاد سیناپس‌های جدید در مغز، اتفاقی که در اتاق درمان می‌افتد، اهمیت خواب‌ها و تعریف واقعیت برای مغز صحبت می‌کنند.

تجربه‌ها چگونه و از چه زمانی روایت‌ها و مسیرهای فکری ما را شکل داده‌اند؟

«این سؤال شما را من با ارجاع به کتاب شاهان خیر و شر دکتر قربانی پاسخ می‌دهم؛ این روایت‌ها در واقع از لحظه‌ای که کودک متولد می‌شود شروع می‌شوند، کودک برای اینکه بتواند بقای روانی پیدا کند، عشق را تجربه می‌کند و در حین تجربه این عشق قصه‌پردازی می‌کند؛ فرد ممکن است قصه‌پردازی‌هایی انجام بدهد که هرگز در زیستش تجربه نکرده است.»

ما چه مقدار روایت‌ها و مسیرهای فکری جدیدی می‌توانیم ایجاد کنیم؟ ایجاد مسیرهای فکری جدید چه معنایی دارد؟

«باتوجه‌به طول زندگی‌، برای ما امکان‌های محدودی ایجاد شده، هرچقدر این امکان‌ها محدودتر یا صلب‌تر باشد نشان‌دهنده این موضوع است که ترومای اولیه شدیدتر بوده است؛ این امکان محدودتر به معنای سیناپس‌های عصبی کمتر است، درواقع وقتی درباره انعطاف نورونی یا امکان ایجاد سیناپس‌های جدید حرف می‌زنیم، داریم درباره امکان متصل‌شدن و امکان روایت‌پردازی جدید حرف می‌زنیم.»

ارتباطات سلول‌های عصبی (سیناپس‌ها) قدیمی چگونه تقویت می‌شوند؟

«سیناپس‌ها مثل عضلات هستند، هر بار که ما یک تجربه را در بدن تکرار می‌کنیم. مثل یک خاطره، تصویر، مفهوم یا حتی کلمه‌ای که هم‌زمان در بدنمان هم حس بکنیم. در ذهن ما تثبیت شده و سیناپس‌های قدیمی تقویت می‌شوند.»

 آیا امکان تغییر این سیناپس‌های قدیمی و ایجاد مسیرهای جدید ذهنی وجود دارد؟

«سیناپس‌های قدیمی قوی‌تر هستند؛ شبیه درخت‌های کهن‌سال، اتفاقی که می‌تواند در اتاق درمان رقم بخورد ایجاد سیناپس‌های جدید است؛ ما امکان تغییر سیناپس‌های قبلی را نداریم.»

 سؤالی که پیش می‌آید این است که این سیناپس‌های جدید به‌ویژه در اتاق درمان چگونه به وجود می‌آیند؟

یارایی با مثالی شروع کرد و جواب داد: «مثلاً فکر کنید، فردی تمام ده سال اول زندگی‌اش را در یک اتاق تنها نشسته است و رؤیاپردازی کرده، در این رؤیا یا خیال‌پردازی سیناپس‌هایی ایجاد شده است؛ وقتی این فرد فرضی وارد اتاق درمان می‌شود، می‌خواهد در یک رابطه نزدیک و صمیمی قرار بگیرد، لازم است این تغییر اینجا در اتاق درمان رقم بخورد که ممکن است همراه آن احساساتی مانند اضطراب، ترس یا خشم بالا بیاید، در این لحظه فضایی انتقالی ایجاد می‌شود و تجربه نخستینی که فرد داشته و ناکام‌کننده بوده، در اتاق درمان و با درمانگر رقم می‌خورد؛ تا فرد بتواند تجربه جدید نزدیک بودن به انسانی دیگر در امنیت را تجربه کند. به این صورت است که سیناپس های جدید ایجاد می‌شوند.»
در ادامه تأکید کردند: «درمانگر کارش این است که این تجربه بدن‌مند را به کلمات تبدیل کند، تا سیناپس ایجاد شده، قوی‌تر شود.»

 می‌توانید با یک مثال به ما بگوید که درمانگر چگونه تجربه بدن‌مند را به کلمات تبدیل می‌کند؟

«برای مثال در لحظه‌ای که فرد دارد احساس شادی را تجربه می‌کند، درمانگر به او می‌گویید این احساس گرما در قفسه سینه و غیره اسمش شادی است و این‌گونه تجربه می‌شود و این احساس دارد تأیید می‌کند که من و تو (درمانگر و مراجع) به هم نزدیک شده‌ایم و این می‌تواند؛ مانند یک خاطره برای فرد باقی بماند؛ یعنی تصاویر و خاطره جدید در اتاق درمان خلق می‌شوند و این خاطره می‌تواند یک سیناپس جدید ایجاد کند.»

این مسیر عصبی جدید دائمی هست؟

«این سیناپس جدید مانند یک نهال تازه کاشته شده است و باید بارها تقویت بشود و در مقابل سیناپس‌های قدیمی که مثل درخت‌های کهن‌سال هستند، این مسیر باید چندین بار در اتاق درمان طی بشود تا مثلاً (تنهایی) از بین برود (کم‌رنگ شده) و حس صمیمیت تجربه بشود.»

 آیا ایجاد این سیناپس‌های جدید فقط در جلسه روان‌درمانی و همراه درمانگر امکان‌پذیر هست، ممکن است که این مسیرهای عصبی جدید به طور اتفاقی در زندگی رخ دهند؟

«بیرون از اتاق درمان هم اتفاقات تصادفی که یک تجربه جدید و بدن‌مند را رقم بزنند، می‌توانند باعث ایجاد یک سیناپس جدید باشند. یا اینکه تجربیات ناآگاه (ناخودآگاه، بخشی از ذهن انسان شامل افکار، احساسات، خاطرات، تمایلات و… که در دسترس آگاهی فرد قرار ندارد.) بتواند باعث این تغییر شود، برای مثال کسانی که یک رؤیای شبانه می‌بینند و یک مسئله‌ای از زندگی برای آن‌ها حل می‌شود یا تجربیاتی که در تاریخ و ادبیات ما با عناوینی مثل دیدن یار یا ” نظرکرده بودن” بیان شده، در واقع فرد در خواب ترومای نخستین را با یک تجربه ناآگاه به‌صورت یک رؤیا در خواب، تغییر می‌دهد.»

 به همین خاطر است که خواب‌ها مهم هستند؟

«مغز تفاوتی برای تجربه بیرونی و درونی قائل نیست برای مغز خواب هم یک اتفاق واقعی است. ما در ذهنمان دو واقعیت داریم، یکی واقعیت بیرونی و عینی و یک واقعیت درونی زمانی که این دو یکی بشوند به‌اصطلاح فرد درمان می‌شود.»

نهایتاً از این گفت‌وگو می‌توانیم نتیجه بگیریم ایجاد سیناپس‌های جدید در اتاق درمان، توسط تجربیات ناخودآگاه یا حتی اتفاقات تصادفی زندگی ممکن است روی دهد و ایجاد این مسیرهای عصبی جدید کمک می‌کند که فرد بتواند مسیرهای فکری خود را گسترش دهد و درک جدیدی نسبت به تجربیات خویش داشته باشد.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا